شب های سخت
کوچولوی شیرینم از وقتی بدنیا اومدی همیشه آروم بودی به قول عزیز یاد نگرفتی گریه کنی... اما تو شبایی که داشتی دندون در میاووردی بدخواب و نا آروم بودی خیلی دلم برات میسوخت گریه نمیکردی اما اروم آروم غر میزدی خوابت میومد اما نمیتونستی بخوابی درد و بلات به جونم بیدار بودیاااا اما چشمات رو محکم رو هم فشار میدادی و میبستی خیلی این کارت خوردنی بود مثلا میخواستی بخوابی هلاکتم بالاخره بعد از جوونه زدن دومین دندون تو دوازدهم تیر ماه دوباره خواب شبت به حالت قبل برگشت... یازدهم تیر صد و پانزده روزگی ...